شمال برایم در گیلان خلاصه می شود و تمام! حتی از اصفهان خودمان بیشتر دوستش دارم و به هر راهی سعی می کنم اینجا را برای خودم گیلان کنم. اما خب زندگی همیشه مطابق میل آدمی پیش نمی رود و چهارسالی است میان من و این قشنگی فاصله افتاده و صد افسوس.
گیلان و رشت فصل ندارد و در هر زمان که بروی، دلبری می کند و حالت را خوب اما امان از بهار گیلان.
سبزینگی و رنگی بازارهای محلی و رطوبت و لهجه های قشنگ شان و بوی های هیجان انگیز. اصلا دلت می خواهد مدام در خیابان ها بچرخی و کیف کنی.
این روزها عجیب دلم یاد میدان شهرداری قشنگ و صومعه سرا افتاده و هی حواسم پرت می شود آن جا . دلم می خواست بهار رشت بودم و همه ی تلخی های 97 را می شستم. اما اینجا میان چهارباغ نشسته ام و نوروزخوانی احمد عاشور پور گوش می کنم و کائنات را می طلبم که امسال تمام شود این فاصله و دوری و امیدوارم به بهار رشت برسم.
ای شما ساکنین رشت و گیلان، خانوم آسوکای نازنین مخصوصا، کلی خوش به حالت رشت بودن و کیف کنید.
98 همه مان پر از رنگ و هیجان و خوشی
درباره این سایت